ماه شوم_ قسمت سی و شش

عشق یک خون آشام

یک نفس خون آشام ....

 

 مارتین به اتاقی که آماده کرده بودن نگاه،اتاق هیچ پنجره ای نداشت و فقط یک در مخفی داشت

تختی را در گوشه ای از سالن گذاشته بود که چند زنجیر از جنس نقره به

آن وصل بود نیم ساعت بیشتر وقت نداشت باید زودتر آتریسا را به اینجا میاورد

***

آتریسا بیدار شو!سرم تکان دادم و چشمان خواب آلودم را باز کردم مارتین جلویم ایستاده بود

و نگاهم میکرد!بدنم به شدت درد میکرد و پاهایم هیچ حسی درونشون وجود نداشت

گفتم:نمتونم راه برم!مارتین یکی از دستانش را زیر پاهایم انداخت و با دیگری کمرم را گرفت

و من را در آغوش کشید،گفت:لطفا چشم هاتو ببند!پلک هایم را بر روی هم گذاشتم بعد از 10 ثانیه گفت:

میتونی باز کنی!آب دهانم را قورت دادم که باعث سوزش در گلویم شد و چشمانم را باز کردم!

درون یک اتاق شبیه اتاق خودم بودم و یک تخت که در گوشه اش بود مارتین به آرامی من را بر روی تخت گذاشت،

گفت:همین جا منتظر بمون تا سه تا از پسرهارو بیارم!سرم را تکان دادم اتاق هیچ در و پنجره ای نداشت

ولی در کل شبیه اتاق خودم بود،دتمام بدنم درد عجیبی پیدا کرده بود جوری که استخوان هایم تمام

سعیشان را برای بیرون آمدن از بدن داشتند،تمام سعیمو میکردم که جیغ نکشم سرم در حال انفجار بود

هزاران کلمه که حتی معنیشان را نمیدانستم درون ذهنم رژه میرفت ،مارتین برگشته بود

و آدام و هری وکلاوس همراهش بودند نتونستم تحمل کنم و با تمام وجودم داد کشیدم

و بر خودم پیچیدم!ضربان قلبم را احساس میکردم جوری میزد که انگار می خواهد منفجر شود،بار دیگر داد زدم!

اشک از چشمانم سرآزیر شد،سوزش شدیدی بر روی دستانم آغاز شد ،د

ست چپم را بالا آوردم و به آن نگاه کردم هزاران طرح بر رویش در حال پخش شدن بود،سرم را تکان دادم و بعد چشمانم بر روی هم افتاد

***

مارتین و پسر ها به سردی به تغیرات دخترک نگاه میکردند،تا وقتی

که یک دفعه از حرکت ایستاد و بیهوش شد،آدام به طرفش رفت و نبضش

را گرفت تا بداند او زنده است یا نه!گفت:نبضش نمیزند!مارتین سرش را تکان داد

و گفت:او دیگه کسی نیست که به ما نشان میداد او الان به خود واقعیش تبدیل خواهد شد

تا وقتی دوباره کنترل خودش را پیدا کند!چشمان دخترک باز شد

و رنگ نقره ای عجیبش معلوم شد،نیشخندی عمیق زد  و به آن ها نگاه کرد

که هر کدام در حالت آماده باش قرار داشتند،کمی گیج شد و گفت:من کجام؟

نیکولاس گفت:فکر نکنم خیلی مهم باشه کجا باشی!چشم های دخترک درخشید

و گفت:واقعا؟ولی من واقعا نیاز دارم بدونم کجام نیکولاس وگرنه اینجا خیلی به شما خوش نمیگزره و...

دستش را به سمت گلویش برد و بر روی آن خطی کشید و گفت:میمیرید!

و از روی تخت بلند شد نیکولاس پوزخند زد و گفت:فکر نکنم هنوز اونقدر

قوی شده باشی که بتونی یک شیطان رو بکشی!آتریسا نچ نچی کرد و گفت:از

این که چی هستید هر کدام کاملا خبر دارم و این جور چیز ها نمیتونه غافلگیرم کند

البته نیمه شیطان نه یک شیطان کامل!و چشمک زد،با زبانش دور دهانش را لیسید و

گفت:تا حالا شده خیلی تشنت یا گشنت بشه یا بزار این طوری بگم تا حالا شده آن

قدر چیزی رو بخوای که به خاطرش همه کار بکنی؟سکوت کل سالن رو گرفت،

آتریسا ادامه داد:سکوتتون رو به معنی آره میگیریم!من الان خیلی تشنمه و شاید بشه

گفت خیلی گشنمه و اون چیزی که میخوام حاضرم برایش هر کاری بکنم!

و اون چیزیه که درون رگهاتون جریان داره،شاید فقط بتونه یکم از این عطش رو کم کنه

چون این غذای واقعی من نیست ولی بازم باید بدونید که چقدر بهش نیاز دارم!

مارتین به سردی گفت:چه چیزی این تشنگیت رو برطرف میکنه و به قول خودت غذای اصلیته!

لبخندی زد و گفت:اوه بالاخره یکی به من فکر کرد ممنون مارتین اوووم غذای اصلیه من!

چشمکی زد و ادامه داد :خون تک شاخ.........


نظرات شما عزیزان:

Vampire Girl
ساعت1:36---21 خرداد 1394
اي بابا قسمت بعد كو پس؟ من پير شدم اين قسمت بعدي نيومد آخرش تا وقتي قسمت بعدي نياد منم اعتصاب نقاشي ميكنم ^_^ البته چه بخواي نخواي تا فردا تو اعتصابم
پاسخ:تموم شد!الان میزارم :))) دست از اعتصاب بردار *_* یک تابستون بینظیر جلومونه ها! ^_^


ム尺ムㄎん
ساعت19:12---11 خرداد 1394
خب بعد24ک همه چی یادم میره میپره همش
پاسخ:پس باید دوباره بخونی :)) اگه کار نداشتم میزارم:)


ム尺ムㄎん
ساعت10:40---11 خرداد 1394
قسمت بعدیش کو؟
پاسخ: بعد 24 :/


ム尺ムㄎん
ساعت13:48---10 خرداد 1394
خوندم این قسمتو عالی بود
big likeeeee

پاسخ: ممنون :)


ム尺ムㄎん
ساعت11:43---8 خرداد 1394
خیلی ببخشیدا ولی آهنگ وبت خواب آوره

پاسخ: :D


hedi
ساعت1:50---29 ارديبهشت 1394
تک شاخ؟ امکان نداره تک شاخ خونش نفرین شدست تو کتابای هریپاتر هم گفته هرکی خون تک شاخ رو بخوره جاودان میشه ولی نفرین میشه تا ابد انگار با مردن فرقی نداره
پاسخ: منظور از اون نفرین،اینه که کسی که خون تک شاخ میخره تمام احساساتش رو از دست میده ولی هامرا همچین چیزی نیست حالا تو قسمت بعد توضیع میده قضیه دقیقا چیه! ممنون که داستان رو میخونی^__^


Vampire Girl
ساعت22:10---22 ارديبهشت 1394
اي ول خفون ناك مي باشد يعني با اين تغيير حالت آتريسا *حال* كردما! ولي آخرش كه گفت خون تك شاخ ضايه شدم خخخ:) تو اين مدت داستان منم تغييرات اساسي كرده. اميدوارم فردا بالاخره بتونم قسمت اولشو يه جايي بزارم -_- راجب اينكه كجا بزارمش زياد فكر نكردم ولي حالا يه جايي ميزارم ديگه
راستي من دارم ميميرم از خجالت خيلي خيلي خيلي ببخشيد كه سفارشت انقدر طول ميكشه اين اواخر يه خرده درگير بودم T_T خب يه خرده بيشتر از *يه خرده* ولي سعي مي كنم توي هفته ي بعد همه رو تموم كنم.
پاسخ: خوش حالم دوست داشتی موجودی که خون تک شاخ رو بخوره یکی از ناپاک ترین موجودات حساب میشه و یکی از بدترین چون تک شاخ یک موجود کاملا پاکه به دور از هیچ ناپاکی! هرجا گذاشتی به من خبر بده خیلی دوست دارم بخونم :) ممنون که درست کردی بی صبرانه منتظرم میدونم خیلی خوب میشه ^__^


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ماه شوم,
نوشته شده درسه شنبه 22 ارديبهشت 1394ساعت 18:54توسطaytena|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna